به گزارش خبرنگار مهر، کتاب "فلسفه اخلاق در قرن بیستم" به قلم مری وارنوک با ترجمه ابوالقاسم فنایی از سوی انتشارات بوستان کتاب منتشر شده است.
باید اذعان کرد که در میان زیرشاخههای اصلی فلسفه، فلسفه اخلاق از اهمیت ویژه ای برخوردار است. فیلسوفان بزرگ دنیا برای بنا کردن نظامی هماهنگ و کامل هرگز نتوانستند بحث از فلسفه اخلاق را نادیده بگیرند، چه، بدون برخورداری از بن مایههای فلسفه اخلاق هرگز نمیتوان در یک نظام فلسفی، علم اخلاقی خالی از اختلاف رأی و تهافت داشت.
اخلاق را به طور اعم می توان از سه منظر نگریست. یک منظر اخلاق توصیفی است که تنها به بیان دیدگاههای اخلاقی مختلف در جوامع گوناگون می پردازد و هرگز حکمی در باب درستی و نادرستی آن نمی دهد. منظر دیگر اخلاق هنجاری است که مجموعهای از باید ها و نبایدها ارائه میدهد و حکم به پذیرش آنها صادر میکند. در این میان اما، تفکر مرتبه دومی قرار دارد که اخلاق را از منظری کاملا متفاوت می نگرد. این دیدگاه سوم، نه در پی وصف است و نه در پی صدور حکم، بلکه به تحلیل مفهوم تمامی احکام و اصطلاحات علم اخلاق می پردازد. این دانش که فرااخلاق یا به عبارت دیگر فلسفه ی اخلاق نامیده می شود، در جستجوی تشخیص میزان اعتبار احکام اخلاقی و رفع تناقض در یک نظام اخلاقی است.
بدین ترتیب نمیتوان نقش عمده این علم را در یک نظام فلسفی نادیده گرفت. در حقیقت منطقی که فرااخلاق در علم اخلاق یک نظام ایجاد می کند، قابل انکار نیست. کتاب "فلسفه اخلاق در قرن بیستم" یکی از آثار قابل توجه در زمینه فلسفه ی اخلاق است و سعی برآن دارد که تحولات این علم را در طول سده بیستم میلادی بررسی و تحلیل کند.
نگارنده ی کتاب، هلن مری وارنوک متولد آپریل سال 1924 میلادی در شهر وینچستر انگلستان است. وی فیلسوفی مطرح در حوزه های اخلاق، تعلیم و تربیت و ذهن به شمار میرود و نگاشته های او درباب اگزیستانسیالیسم شهرت جهانی دارد.
اثر وارنوک درباره فلسفه اخلاق در سال 1960 توسط نشر دانشگاه آکسفورد، با عنوان "فلسفه ی اخلاق از 1900" منتشر شد. وارنوک در این اثر، در پی معرفی گستره فلسفه اخلاق است. وی با رویکردی تحلیلی، گزارشی از تاریخ فلسفه اخلاق در شش دهه نخست قرن بیستم ارائه میدهد. در طبع نخست کتاب، وارنوک از فلسفه اخلاق متافیزیکی در اواخر سده ی نوزده و اوایل سده ی بیست با معرفی برادلی، آغاز می کند و در انتها، کار خود را با شرح فلسفه اخلاق در اگزیستانسیالیسم به پایان می برد.
در طبع سوم کتاب در سال 1977 وارنوک تغییراتی در ساختار کتاب ایجاد می کند. از جمله آن که فصل اول کتاب که مختص معرفی برادلی و فلسفه ی اخلاق متافیزیکی است از اثر حذف می شود، چه، با آن که وارنوک برادلی و تفکر متافیزیکی را موثر در تأملات سده بیستم می داند، اما اذعان می دارد که این تفکر متعلق به سده ی نوزده است. وی همچنین در طبع سوم، کتاب شناسی مختصری از آثار قابل تأمل سالهای پس از انشار اثر خویش، به کتاب میافزاید. وارنوک در پیشگفتار چاپ سوم معترف است که حذف فلسفه سیاسی در مباحث فلسفه اخلاق خاماندیشی است و از اینکه در طبع اول این موضوع مهم را حذف کرده است، اظهار نارضایتی میکند. اگر چه، در چاپ جدید، مجالی برای افزودن این بحث به اثر نمی بیند و تنها به بیانی مختصر درباره اهمیت فلسفه ی سیاسی اکتفا میکند.
در نظر او مشخصه اصلی فلسفه اخلاق در سده بیستم رد طبیعتانگاری اخلاقی و فایدهگرایی توسط فیلسوفان تجربهگرا است. پس با معرفی مور آغاز می کند، فیلسوفی که با انتشار کتاب مبانی اخلاق در سال 1903 ، دریچه تازهای به روی متفکران گشود. مور "مغالطه طبیعت گرایانه" را مطرح کرد و برآن بود که ارزشهای اخلاقی کاملاً متمایز از امور واقع هستند. فصل اول کتاب تماماً مختص به مور به عنوان فیلسوفی شهودگراست.
وارنوک در فصل دوم آراء اخلاقی فیلسوفان شهودگرای دیگری همچون پریچارد و راس را معرفی و تحلیل می کند. در فصل سوم وارنوک به احساسگرایی در فلسفه اخلاق میپردازد. در این بخش آرای متفکرانی چون؛ آیر، استیونسون و دیوئی مورد بحث قرار گرفته است و نظراتی هم چون این که زبان اخلاق وابسته به احساس و کاملا غیرگزاره ای است، نقد و تحلیل شده است.
فصل چهارم مختص به تحولات پس از احساس گرایی و به خصوص نظرات فیلسوفانی چون آرمسون، هیر و ناول اسمیت است. وارنوک بیان میکند که در آکسفورد پس از جنگ جهانی دوم فلسفه ی اخلاق یکسره در حال بررسی منطق کلماتی بود که گزارههای اخلاقی را تشکیل می دهند. او معتقد است که صرف تحلیل زبان اخلاق ناگزیر به معنی حقیر شمردن فلسفه اخلاق است و از خلاقیت در این زمینه جلوگیری می کند. وارنوک برآن بود که برای بارور کردن فلسفه اخلاق می بایست مفاهیم فلسفی احساسات، مقاصد، امیال و بقیه پدیدارهای روان شناختی درنظر گرفته شوند.
فصل پنجم دربردارنده روان شناسی اخلاق است و مباحث مهمی چون علیت و اختیار بشری و رابطه آنها با فلسفه اخلاق بیان میشود. در فصل ششم وارنوک از میان فیلسوفان اگزیستانسیالیست برای بحث خود تنها سارتر را انتخاب میکند اگر چه بحث از کییرگهگور، هایدگر، یاسپرس و مارسل را برای شناخت کامل اگزیستانسیالیسم ضروری میداند اما سخنی از آنان به میان نمیآورد. وی نگاه انتقادی و دقت نظر ژان پل سارتر را تحسین میکند اما در کل انتقاداتی به زبان مبهم اگزیستانسیالیستها دارد و از نبود عینیت در بحث های آن ها برای داوری اخلاقی انتقاد می کند. در نهایت وارنوک اگزیستانسیالیسم را در روند کلی فلسفه اخلاق در سده ی بیستم مؤثر نمی داند.
فصل هفتم با عنوان نتیجه گیری، مجالی برای نویسنده فراهم می آورد تا دلایل انتخاب موضوع فصول اثر خویش و علت اهمیت فیلسوفانی که درباره ی آن ها در اثر بحث شده است، بیان کند و جمع بندی از موضوعات اساسی کتاب به دست دهد.
ترجمه کتاب فوق براساس طبع سوم کتاب توسط ابوالقاسم فنایی صورت گرفته است. مترجم علاوه بر متن ترجمه اثر، ضمیمه ای مفصل به کتاب افزوده است. این ضمیمه شامل هفت بخش است که در هر یک، مترجم یادداشت هایی برای هر فصل از کتاب وارنوک ارائه کرده است. مجموع یادداشت های مترجم حدود 122 صفحه از کتاب را دربرمی گیرد و عموماً شامل توضیحات تکمیلی و تحلیلی بر اهم موضوعات هر فصل، نقد دیدگاه های ارائه شده در کتاب و تطبیق برخی از فصول با فلسفه اسلامی است. در پایان مترجم آراء خود را درباب برخی از مسائل فلسفه ی اخلاق نیز ذکر کرده است.
نظر شما